صفحه اصلی


مرد دین در ریش و استخر مختلط   

مردِ تسبیح‌دارِ دین در ریش
همگی لخت و عور از پس و پیش
گفت با خود: «چه کا‌فر‌ستانی‌ست
این‌چنین تن‌بر‌هنه و بی‌شرم
نهیِ منکَر شده بەمن واجب
در چنین جا سکوت جا‌یز نیست
چشمها دوخته بە ران و بە بیخ
با یکی غو‌طه چون وزغ در آب
دستِ ایمان ز آستین بر‌کرد
دخترک جیغ زد کە «هی، مامی
مادر آمد کە تا ببیند چیست
دستِ دختر گرفت و گفت: «در آ»
مرد تسبیح‌دارِ دین در ریش
گفت با خود کە «دخترِ
بددین
من یکی نهی منکری کردم
مادری این چنین بر‌هنه و عور
نهی منکر مگر شده ممنوع
کافران بهرِ ما حلال استند

او در این حال بود کز ناگاه
گفت: «دستت بده به من، ای مرد!»
تیتر شد در جهان به هر خبری

قوم تسبیح دارِ دین در ریش
آن یکی گفت: «نهی از منکر
آن دگر گفت: «او خطا کرده است
آن دگر گفت: «حکم شرع قویم
یادت آید کە نهی از منکر
حکمت الله مؤمن پاک است
یک بصیرت‌مدارِ با ایمان
دختر لخت و عور اندر آب
دیدنش رعشه در دل اندازد
مؤ‌من از دیدنش شود مجنون
فرق فر‌هنگِ ما و آن کُفّار
پس بر آن رفت رأی آن فُضَلاء
نهی منکر کنیم در همه حال
بد حجابان و بی حجا‌بان را

شد به استخر و دختران را دید
سینه و بیخ رانِ جمله پد‌ید
لعنتِ حق بەکا‌فرانِ عنید
کس چنین دخترانِ قحبه ند‌ید
بر چنین مر‌دمانِ پستِ پلید
نزد مردانِ پیرو تو‌حید»
 غیرتِ دین بە «شُرتِ» او جنبید
بە دوتا دخترِ بر‌هنه رسید
راست بر بیخ و چپ بە سینه کشید
شُرتم از دستِ این در آب درید»
نره خر‌سی بە زیرِ
دختر د‌ید
زان سپس بانگ زد کمک طلبید
در عجب شد چو غیرتِ زن دید
 
از چه رو این چنین ز من شرمید؟
دست من رفت و شُرتِ او بد‌رید
غیرتش از کجا چنین جنبید»
کاین چنین داد زد به من تندید؟
باید این جمله را ز دم گائید»

یک پلیس آمد و به او خندید
پس ورا تا پلیس‌خا‌نه کشید
 که «فلا‌نی بە آب کوثر رید»

بنشستند بهرِ گفت و شنید
واجب آمد بر اهلِ رأیِ سدید»
کە چنین کرده در بر‌ابرِ دید»
گر بخوانی تو در کلامِ مجید
در همه حال واجب است و شدید
نه منافق چو پیروان یز‌ید
در همه حال هست مردِ رشید
بهر ایمان ما بُوَد تهد‌ید
قوتِ باه را کند تشد‌ید
لرزلرزان شود چو شاخۀ بید

با‌ید از دیدۀ بصیرت دید»
کە «نبا‌ید ز کا‌فران تر‌سید
دلِ مال دور با‌شد از تر‌دید
کرد با‌ید ز زندگی نو‌مید»

عاقلی این شنید و گفت بەخویش
وای بر ما ز قوم دین در ریش


دین در ریش و دانشگاه

مرد تسبیح‌دارِ دین در ریش
گفت: این خا‌نه جای ایمان است
هرکە مؤمن بە این ولایت نیست
هرکە‌ گفته است رأی ما چە شده است
کسبِ دانش بر او حرام شده است
 دگر‌اندیشِ لیبرالِ پلید

مرد آداب‌دانِ با فر‌هنگ
یادش افتاد مدرک کُردان
آن نمادِ صداقت و تقوا

شد ولی بر امورِ دانشگاه
نه سرای منافق گمراه
اندر این جایگه ندارد راه
دشمن است و سیه دل و بدخواه
طبق فتوای اهل دین الله
نیست جایش کلاس دانشگاه

این شنید و ز دل برآورد آه
آن وزیرِ بزرگِ والاجاه
وآن به احکام دینِ حق آگاه


صفات مردانِ دین در ریش

مرد تسبیح‌دارِ دین در ریش
بی گمان اهل جنت عدن است
جنت عدن چیست؟ پول و مقام

آن که بر تَرکِ خود نشان دارد
او چنین بر خودش گمان دارد
وآن دگر زور، آن کە خان دارد


مردِ آداب‌دانِ با‌فر‌هنگ
مردِ تسبیح‌دارِ دین در ریش
ریشِ و تسبیح او نمادِ فریب
دین و اخلاق از این دغل‌کاران

ریش را تیغ می‌زند هر روز
کیش را تیغ می‌زند هر روز
دام تز‌
ویر می‌تند هر روز
چیغ در چیغ می‌زند هر روز


مردِ آداب‌دانِ با‌فر‌هنگ
هر زن و دختری بە چشمانش
مردِ تسبیح‌دارِ دین در ریش
چون نگاهش بە دختری افتد

با کراوات و رختِ شیک و تمیز
نازنین‌خوا‌هری است با‌پر‌هیز
زن چو بیند شود دو چشمش هیز
ذهنِ او بهر کشف گردد تیز


مردِ آداب دانِ با‌فر‌هنگ
مردِ تسبیح‌دارِ دین در ریش
زنِ او رنجه از خیا‌نتِ او
چه کند زن بە این خیا‌نت‌کار؟

«صیغه» را بهرِ زن شمارَد ننگ
«صیغه»ها می‌کند بەصد نیرنگ
می‌زند بر دو گو‌نۀ خود چنگ
وین چنین مردِ خود‌پر‌ستِ جفنگ؟


قوم تسبیح دار دین در ریش
بخردان جملگی پیاده و زار
قاضی و محتسب، وکیل و وزیر
همگی دزد ثرنت میهن
کورسوی امید هم مرده است

اندر این ملک تاج ور شده اند
ریش ورزان ز عرش بر شده‌اند
همگی بندگان زر شده‌اند
همگی اختلاس‌گر شده‌اند
بس که این قوم پرخطر شده‌اند


دین در ریش و اختلاس

مرد تسبیح‌دارِ دین در ریش
بانکِ ما را در اختیار گر‌فت
پا‌سپورتی خر‌ید از کَنـَـدا
هنرِ خویش را بەکار گر‌فت
قوم تسبیح‌دارِ دین در ریش
به سه میلیارد دلار شد‌ند قانع
زآن سپس پر‌ کشید و رفت چو باد
عا‌قبت آن شد ای عز‌یزانم
بس خبر‌ها بە پرده ما‌نده هنوز
ملت انگشت بر دهان خا‌موش
وین پلیدان هر آنچە پنداری
آن شنیدم کە مردِ آگاهی
بسته شد راههای خیر و فلاح

شد بە فر‌مان مد‌یر بیت المال
آن ز اموالِ نفتْ ما‌لامال
احتیا‌طًا برای روزِ زوال
در رهِ اختلاسِ مالِ حلال
شده همد‌ستِ آن حمیده خصال
او و یارانِ یک‌دل و یک‌حال
برد از این مُلکْ منزلِ اجلال
کە شنید‌یم در خبر امسال
کە نشاید شنیدنش فی الحال
چون بە فتوا حرام گشته سؤال
بکنند از برای مال و منال
گفت ما را چرا فتاد این حال
مملکت گشت سر به سر گندال


دشمنان علوم انسانی

قوم تسبیح‌دارِ دین در ریش
عا‌شقانِ خشونت و تقدیس
مر‌دمانی بە جهلِ خود مغرور
از یکی‌شان اگر کسی پر‌سد
رگ ز گردن برآورَد از خشم
گو‌ید «این مکتبی کە ما داریم
کلِ فر‌هنگ و علم و دانشِ ما
چە نیازی بە دانشِ غر‌بی است
عاقلی این شنید و گفت افسوس

دشمنانِ علوم انسانی
مغولانی بە رختِ ایر‌انی
ره سپارانِ راهِ کُر‌دانی
کز علوم جهان چە می‌دانی
بز‌ند نعره‌‌های حیوانی
مکتبِ  کامل است و ایمانی
آمده است از علوم قر‌آنی
غر‌بیِ پستِ کا فرِ جانی»
قسمت ملک ما است ویرانی


گفت تحریمها اثر نکند

مردِ تسبیح‌دار دین در ریش
دشمن دین ما است آمریکا
لیک تحریمهای آن شیطان
عاقلی این شنید و گفت: «آری

هر بلائی کز آسمان آید

گفت: «تحریمها اثر نکند
کارها می‌کند کە خر نکند
قدرت از دست ما به در نکند»
وضع ما را از این بتر نکند
ملک را زین خرابتر نکند»


گفت: دولار کاغذپارۀ بی‌ارزش است

کاغذ بی ارزشی بود آن دلار
لرزه افکنده به جان پول ما
هرکجادرکوی و بازار این ندااست
او دوان و مردم از پشتش دوان
این جهاد افتصادی را ببین
ارج پول ملی ما هیچ شد
گر بگوئیم
اقتصاد است ای پدر
نیست کار واعظ منبرنشین
گوید این برنامه ها -ای فتنه گر-
تو مشو همسوی صهیونیستها
دشمنان انقلاب -ای بی‌خرد
-
تو چرا گوشَت بە آنها می‌دهی
با ولایت باش و راهِ کج مرو
این دو روز زندگی باد است و پوچ
بام و شام اندر عبادت بگذران
تا
توانی راه دین حق بگیر

من شده حیران و لوچ وگیچ ومنگ
ما چه کردیم اندرآن پنجاه وهفت

لیک شد تومان ما بی اعتبار
نام کاغذپاره‌های آن دیار
های مردم! من دلارم، من دلار
بر زمین افتاده تومان خوار و زار
که چه آورده در این کشور به بار
ای فغان از جاهلان نا به کار
نه حدیث و فقه و اوراد و شعار
ریزه کاریهای اعداد و شمار
هست کار صهیونیست نابکار
با بصیرت بنگر و شو هوشیار
می‌نمایند روز روشن شام تار
حرف آنها را کنی هی نیش‌خوار
باش بر راهِ بصیرت استوار
گرد می‌کن تو‌شۀ دار القرار
تا شوی روز قیامت رستگار
اهل دنیا را به دنیا واگذار

چونکه وحشت دارم از فرجام کار
کاینچنین ماندیم ازخود شرمسار

   
 

امیرحسین خنجی